مسافرِ اشک

مسافرِ اشک

مسافر اشک هستم
از عشق سخن گویم
و او را بخوانم
تا لایق دیدار شوم...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۹ مطلب با موضوع «دلم نوشته» ثبت شده است

شوق سفر داشتم

پیاده ...

پا به پای تو ...

               ولی ...

 

مسافر عاشق من !

قول بده ...

رسیدی بین الحرمین

فقط برای همسفرت دعا کنی!

 

آری، من از سفر جا ماندم

ولی

مهدی موعود همسفر توست هنوز ...

 

  • مسافر اشک

مولای من !

عیدی من، شهادت به سبک حسین باشد...

 

شب ولادت مولایت

از او چه طلب کردی

که به نیمه شب نرسیده

حاجت گرفتی؟!


نیمه شعبان سال 90

شهید علی خلیلی
  • مسافر اشک

بیست و دو سال پیش در طولانی ترین شب سال، زیر نور قرص ماه،

وقتی که دونه های برف شروع به باریدن گرفت، 

اشکی از گوشه ی چشمم لغزید که مژده ی اومدنت رو بهم می داد. 

سخت بود پاره ای از وجودم جدا بشه اما منتظر بودم تا تو رو توی آغوشم بگیرم.

ماه هم همراه من به انتظار نشسته بود. انتظار صبحی نزدیک اما دور ...

چشام اشک های آسمون رو دنبال می کرد که آروم به سمت زمین فرود می اومدن و

گوشه ی حیاط می نشستند.

لحظات به کندی می گذشت و انتظار من بیشتر می شد...

موقع طلوع آفتاب بود که صدای نفس هات رو شنیدم.

به سیمات خیره شدم و ماه رو توی آغوشم گرفتم.

حس خوشبختی تمام وجودم رو پر کرده بود.

دوست داشتم همیشه کنارت باشم و هیچی نمی تونست منو ازت جدا کنه.


درست مثل الان؛ فکر نکنی تنهایی! من هنوزم با توام

و مثل همیشه مادر توام

و مادرانه دوست دارم

تنها دخترم! مسافر اشکِ من!

                                     شب تولدت نورانی ...

  • مسافر اشک

بیا دعوت نامه ای بنویسیم!

نه از جنس نامه های کوفی!

ما که از خود آبرویی نداریم! نامه ای با خون شهدا روی گلبرگ یاس، امضا شده با مهر کربلا ؛

"مولا بیا بحق شهدای اسلام و کربلا،بحق مادرت زهرا(س)"

 
  • مسافر اشک