با پای دل
پنجشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۲۵ ب.ظ
قدم هایت را یک به یک مرور می کنم
و با سیل اشک هایم روان می شوم،
به دو راهی عشق می رسم،
فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ
آهسته کفش هایم را در می آورم
دیگر تاب و توان ندارم،
روی زانوهایم می نشینم.
سرم را بلند می کنم، از پشت هاله ی اشک هایم گنبدت را می بینم.
بغض دلم می شکند وقتی گنبد علمدارت را می بینم...
در دلم غوغاست!
مسافرم
مسافر دیار ابدی
از راه دور آمدم،
آهسته و گاهی لغزان،
شاید از قعر چاه آمده ام
ولی... با پای دل آمدم!
میزبانم می شوی مولای من؟!
نه برای یک روز،
برای یک عمر ماندن آمده ام!
گرچه خسته و با باری سنگین از گناه آمدم،
ولی برای پناه به دامان تو آمده ام
گرچه نالایقم ولی برای شهادت آمده ام
دعایم می کنی همره آخرین مسافرت باشم؟!
- ۹۵/۰۷/۲۲