پدر
می خوام برات از بابا بگم.
خدا رو شکر حالش خوبه. همیشه یه مشت دارو همراهشه.
نگران نباش! فقط فشار خون داره، با یکم پیری زود رس که حاصل غم روزگاره،
چشماش کم سو شدن، گوشاش سنگین شدن، با همین سنّ پایین خیلی پیر شده...
با رفتنت خیلی تنها شد، حتی فرصت گریه پیدا نکرد،
چون نمی خواست کسی اشکاشو ببینه.
مادرم با رفتنت دوباره پیداش کردم؛ برای بودنِ باهاش جنگیدم و دوباره به دستش آوردم.
عاشقانه دوستش دارم و تمام زندگیم رو فداش می کنم.
عاشق چشماشم؛ زیباترین و معصومانه ترین نگاه دنیا رو داره!
دست هاش نشانِ افتخار داره. نشان جهاد در راه خدا.
دست هاشو می بوسم؛ چرا که جای بوسه ی پیامبره!
درسته!! پیر شده. اینو همه می گن!
ولی جوون ترین قلب دنیا رو داره؛ چرا که این قلب برای خوبی ها می تپه.
مادرم، برام دعا کن تا فرزند صالحی باشم براتون...
منو سپردی دست بابا
منم می سپارمت دست حضرت زهرا
چرا که خودش گفت:بهشت زیر پای مادران است.
وقتی دیدم یه پست جدید داری خیلی خوشحال شدم. اصلا وقتی میای اینجا و می نویسی واقعا خوشحال میشم.
و اینکه منم خیلی وقتا دلم می خواد جوری باشم و جوری بشم که بتونم توی زندگی باعث افتخارشون بشم. البته من خیلی جای کار دارم تا رسیدن به این آرزو.
خدا سایه ی پدرت رو بالای سرت حفظ کنه. سلامت باشن