مسافرِ اشک

مسافرِ اشک

مسافر اشک هستم
از عشق سخن گویم
و او را بخوانم
تا لایق دیدار شوم...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

خواب باران

جمعه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۲۱ ق.ظ

بعد از شش سال تمومش کردم

شاید لازم بود این مدت سپری بشه تا بهتر بتونم درک کنم و بفهممش

شاید اون موقع این بینش رو نداشتم تا از دید حسام به زندگی نگاه کنم

ولی الان بهتر می تونم درکش کنم

من به حال حسام، شخصیت داستان خانم وجیهه سامانی، غبطه می خورم...

اینکه خدا همه چیزت رو بگیره تا فقط خودشو ببینی

و تو هم تسلیم باشی

و به قدری به خدا دل بسپاری

که دیگه قبل از اینکه خدا ازت بگیره، خودت تقدیمش کنی...

چیزی فراتر از تصور

و البته واقعی... مثل شهدا... مثل سیدالشهدا...

.

هرچی فکر کردم تا داستان رو در ذهنم تغییرش بدم، دیدم نه

اگر من هم نویسنده داستان حسام بودم، همین جوری تمومش می کردم

.

و ناگفته نمونه که به توصیه حسام، فیلم "خیلی دور، خیلی نزدیک" رو دانلود کردم تا سر فرصت ببینمش

.

.

خدایا ممنونم ازت که منو در مسیر مطالعه این کتاب قرار دادی

و ممنونم بابت وجود نویسنده هایی که قلمشون و دغدغه شون تحسین برانگیزه

و ممنونم بابت داشتن دوستانی که منو یاد کتاب می اندازند...

.

باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد

گاهی بهشت در دل آتش میسر است

نظرات  (۱)

این بیت رو چقدر لازم داشتم الان دوباره بخونم

باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد...

پاسخ:
آره واقعا...
باید هر لحظه به خدا اعتماد کنیم و خودمون رو بسپاریم به دستش
مثل حسام‌ِ "خواب باران"

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی