مسافرِ اشک

مسافرِ اشک

مسافر اشک هستم
از عشق سخن گویم
و او را بخوانم
تا لایق دیدار شوم...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

بعد از شش سال تمومش کردم

شاید لازم بود این مدت سپری بشه تا بهتر بتونم درک کنم و بفهممش

شاید اون موقع این بینش رو نداشتم تا از دید حسام به زندگی نگاه کنم

ولی الان بهتر می تونم درکش کنم

من به حال حسام، شخصیت داستان خانم وجیهه سامانی، غبطه می خورم...

اینکه خدا همه چیزت رو بگیره تا فقط خودشو ببینی

و تو هم تسلیم باشی

و به قدری به خدا دل بسپاری

که دیگه قبل از اینکه خدا ازت بگیره، خودت تقدیمش کنی...

چیزی فراتر از تصور

و البته واقعی... مثل شهدا... مثل سیدالشهدا...

.

هرچی فکر کردم تا داستان رو در ذهنم تغییرش بدم، دیدم نه

اگر من هم نویسنده داستان حسام بودم، همین جوری تمومش می کردم

.

و ناگفته نمونه که به توصیه حسام، فیلم "خیلی دور، خیلی نزدیک" رو دانلود کردم تا سر فرصت ببینمش

.

.

خدایا ممنونم ازت که منو در مسیر مطالعه این کتاب قرار دادی

و ممنونم بابت وجود نویسنده هایی که قلمشون و دغدغه شون تحسین برانگیزه

و ممنونم بابت داشتن دوستانی که منو یاد کتاب می اندازند...

.

باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد

گاهی بهشت در دل آتش میسر است

  • مسافر اشک

می خوام برات از بابا بگم.

خدا رو شکر حالش خوبه. همیشه یه مشت دارو همراهشه.

نگران نباش! فقط فشار خون داره، با یکم پیری زود رس که حاصل غم روزگاره،

چشماش کم سو شدن، گوشاش سنگین شدن، با همین سنّ پایین خیلی پیر شده...

با رفتنت خیلی تنها شد، حتی فرصت گریه پیدا نکرد،

چون نمی خواست کسی اشکاشو ببینه.

مادرم با رفتنت دوباره پیداش کردم؛ برای بودنِ باهاش جنگیدم و دوباره به دستش آوردم.

عاشقانه دوستش دارم و تمام زندگیم رو فداش می کنم.

عاشق چشماشم؛ زیباترین و معصومانه ترین نگاه دنیا رو داره!

دست هاش نشانِ افتخار داره. نشان جهاد در راه خدا.

دست هاشو می بوسم؛ چرا که جای بوسه ی پیامبره!

درسته!! پیر شده. اینو همه می گن!

ولی جوون ترین قلب دنیا رو داره؛ چرا که این قلب برای خوبی ها می تپه.

مادرم، برام دعا کن تا فرزند صالحی باشم براتون...

 

منو سپردی دست بابا

منم می سپارمت دست حضرت زهرا

چرا که خودش گفت:بهشت زیر پای مادران است.

 

  • مسافر اشک

اولین باری که پا به فضای مجازی گذاشتم در کلاس کامپیوتر بودم که فقط به جستجو در گوگل و سر زدن به برخی سایت ها محدود بود.

در روز های بعدی آموزش ساخت ایمیل در یاهو و چت کردن با مسنجر یاهو بود.

دنیای جدیدی که چندان باب میلم نبود و در همان کلاس ها باقی ماند.

گذر زمان مرا وارد وادی وبلاگ نویسی کرد. هر چند محدود اما لذت بخش...

حس جاری ساختن احساسات و عقایدت در صفحه ای که مخاطبان خودش را دارد...

کمی بعد شبکه ی اجتماعی فیس بوک مطرح شد.

از ابتدا نسبت به ورود به این شبکه ها تردید داشتم و هیچ گاه به آنجا قدم نگذاشتم.

بعدتر صدای پیام رسان هایی که امکان چت و تماس رایگان را فراهم می کرد گوش عالم را کر کرد که از وایبر شروع شد و به تلگرام ختم شد!

شاید کمتر کسی مثل من هیچ گاه در این پیام رسان ها وارد نشده باشد و شاید کمتر کسی مثل من، تعجب دور و بری ها را به دنبال داشته باشد. گاهی واکنش ها به عدم عضویتم در تلگرام به گونه ای بود که گویی نیروی گرانش زمین را انکار کرده ام! شاید هم منکر چرخش زمین به دور خورشید شده ام!

شاید باورش برای برخی سخت باشد ولی روزهای بدون تلگرام برایم مثل قبل سپری شد و مرا هیچ سونامی ای در بر نگرفت و هیچ بیماری ای به دلیل نداشتن تلگرام، مرا مبتلا نساخت!

در ابتدا به دلیل نیاز به ارسال فایل رایگان، به سراغ ایمیلم می رفتم

البته نه آن ایمیل یاهو (که بعدها به دلایل امنیتی مسدودش کردم)، بلکه ایمیلی ایرانی در میهن میل یا چی میل

بعدتر هم برای ارسال فایل، تماس و پیامک رایگان، به سراغ پیام رسان ها رفتم

البته نه تلگرام، بلکه پیام رسانی ایرانی به نام "سروش"

پیام رسانی که به دلیل ایرانی بودنش مرا مجذوب خودش کرد

و هرچند مخاطب چندانی در آن نداشتم ولی در آن وادی ماندم. آنجا با همه جا فرق داشت. تنها بودم ولی غریب نبودم!

حس اینکه سروش هم وطن من است، هم زبان من است... مرا روز به روز به این پیام رسان علاقه مندتر می کرد

با هر به روز رسانی، گویی اختراع جدیدی در سرزمینم به ثبت رسیده باشد مرا به وجد می آورد!

هرجا سخن از تلگرام بود، حمایت ها و تعریف های من از سروش به دنبالش بود

و به دنبال آن توهین ها و تحقیرهای عده ای که فقط امکانات تلگرام صهیونیستی را به رخ سروش ایرانی می کشیدند و مرا رنجیده خاطر می کردند.

روزها گذشت و می گذرد و باید بگویم شاید حال تلگرام این روزها بد باشد، چون به روزهای پایانی عمرش در ایران نزدیک شده است

و این موضوع به دلیل ناامن بودن و جاسوسی بودنش است که تمام کشورهای پیشرفته با تمام اقتدار از آن خداحافظی کردند

و اکنون زمان آن است که ایران هم مقتدرانه این تله ی مجازی را از خاکش بیرون کند.

شاید حال برخی از شماها هم به خاطر خبر فیلتر تلگرام در آینده ای نزدیک، خراب باشد!

ولی حال سروش هم چنان خوب است، چون به دست هم وطنان من و شما ساخته شده، چون به آینده امیدوار است

آینده ای که به دستان من و شما ساخته خواهد شد...

و حال من در سروش خوب است،

در کنار مهندسین ایرانی که وقتی خبر ناامن بودن تلگرام را شنیدند، با غیرت ایرانی دست به کار شدند و برای آسایش من و تو این نرم افزار ایرانی را ساختند.

من شما را به داشتن حال خوب در کنار هم وطنانمان دعوت می کنم

امید است دعوتم را بپذیرید و تا انتها حمایت کنیم از ایران و ایرانی...


https://soroush-app.ir/


در انتها جای بسی تشکر است از اپراتورهای ایرانسل و همراه اول که امکان استفاده رایگان از سروش را فراهم آوردند (لذت استفاده از سروش بدون نیاز به مصرف اینترنت)

  • مسافر اشک

امروز تمامی پست های وبلاگم رو مرور کردم

یه جورایی وبلاگ تکونی قبل عید داشتم

دلم برای اون روزهای وبلاگم خیلی تنگ شد...

وقتی که شبکه های اجتماعی راهی به زندگیم باز نکرده بودند و هیچ پیامرسانی عضو نبودم.

هر چند الان هم چندان نقشی در زندگیم ندارند (فقط پیامرسان ایرانی سروش رو عضوم، و شبکه های اجتماعی ایرانی لنزور و ویسگون، صرفا جهت نشر مقالات جبهه ی اقدام.) ولی متأسفانه به خوبی تونستند جای وبلاگ رو برام پر کنند!



دلم برای اون روزهایی تنگه که تلگرام نبود، آن زمانی که حتی وایبر هم نبود...

کاش زمان به عقب برگرده و امروزمون طور دیگه ای رقم بخوره... امروزمون روز بدون شبکه های به اصطلاح اجتماعی و پیامرسان ها باشه!

به نظرم روزهای وبلاگی خیلی زیباتر از روزهای تلگرامی بودند

  • مسافر اشک
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۲ مهر ۹۶ ، ۱۹:۳۶
  • مسافر اشک