به امید آمدنت
پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۵۰ ب.ظ
هر روز سحرگاهان، در دعای عهدم، با اشک دیدگانم و با مژگانم راهت را آب و جارو می کنم و همچون یعقوب چشم به راهت می نشینم.
شنیده ام که یکی از همین جمعه ها می آیی. یکی از همین جمعه هایی که وقتی به آخر می رسد و خبری از شما نمی شنوم، باید روزها را به انتظار بنشینم که جمعه ی بعدی فرا برسد و چقدر این روزها سخت می گذرد.
و عصر پنج شنبه چه شور انگیز است...
به امید آنکه «شاید این جمعه بیایی، شاید...»