مسافرِ اشک

مسافرِ اشک

مسافر اشک هستم
از عشق سخن گویم
و او را بخوانم
تا لایق دیدار شوم...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

حال این روزهایم مانند روزهای اول اسارت معصومه آباد است.

امیدوار به پایان ماه، برای پایان اسارت

ماه به پایان رسید و اسارت همچنان باقی است...

 

مسافر اشک

  • مسافر اشک

"این اختراع، آینده سیستم حمل و نقل پاک را ارائه می‌دهد. این خودرو می‌تواند مسافت 300 کیلومتر را با سرعت 160 کیلومتر در ساعت بدون انتشار هرگونه آلودگی زیست محیطی و صوتی طی کند. تنها انرژی پاک برای این خودرو از طریق ایستگاه شارژ آریانا در 6 دقیقه تأمین می‌شود و ... ."

نمی دونم اولین بار کی بود که نسبت به محیط زیست حساس شدم و مدام از خودم می پرسیدم:

چرا خودروها هوا رو آلوده می کنند؟! نمی شه یه فیلتری جلوی اگزوز ماشین و موتور بذارند تا دود تصفیه شده و پاک بیرون بیاد؟!

چرا کسی جلوی آلودگی هوا و محیط زیست رو نمی گیره؟!

چرا به فکر افزایش کربن دی اکسید و گرم شدن زمین نیستیم؟!

چرا باید هر سال شاهد وارونگی دما و افزایش سرب هوا باشیم؟!

چرا باید با ریه هامون و سلامتی مون بجنگیم؟!

سلامتی مون امانتیه از طرف خدا

ما مالک زمین و آسمون نیستیم، همه امانت هایی است از طرف خدا ...

چرا امانت دار خوبی نیستیم؟!!


مدتی است که تولید خودروی هوشمند الکتریک، جهان رو متحول کرده ولی شنیدن این خبر که این خودرو اولین بار در سال 1381 توسط یک ایرانی اختراع شده ولی از آن سال ها تا کنون هیچ اقدامی برای تولید صورت نگیره، قلب هر ایرانی رو به درد میاره...

وقتی می فهمی راه حل تمامی مشکلات و دغدغه هات سال هاست که در کشورت وجود داشته ولی با سیاست های نادرست مظلوم واقع شده، از شدت ناراحتی و عصبانیت اشکت جاری می شه...

من اعتراضم رو به رئیس سازمان حفاظت محیط زیست و تمامی سیاست گذارانی که با اشتباه خودشون، باعث مرگ محیط زیست شدند اعلام می دارم

و از خداوند برای مخترع خودروی آریانا، آقای جمشید آرین اصل، صبر کثیر می طلبم.

(برای آشنایی بیشتر با آقای آرین کلیک کنید.)

  • مسافر اشک

وقتی از جلوی خونه تون رد شدیم، اصرارهای من شروع شد. بابام بهانه میاورد ولی راضی شد که مسیر برگشت بیام خونه تون عید دیدنی.

تو مسیر برگشت تو دلم خدا خدا می کردم که نگه داره. وقتی از آینه ی جلوی ماشین نگام کرد و گفت برو عیدو تبریک بگو و بیا، گفتم: تنها برم؟! شما نمیاید؟ زشت نیست تا اینجا بیاید و داخل نیاید؟!

دیگه ادامه ندادم، چون ترسیدم پشیمون شه و نذاره بیام خونه تون. سریع پریدم پایین.

دوباره به دلم آشوب افتاد که نکنه خونه نباشی و اصرارهای من به نتیجه نرسه!

دستمو گذاشتم به زنگ و آروم درو باز کردم.

داشتی حیاط رو می شستی. با دیدن من شیلنگ آب از دستت افتاد. ناخودآگاه اشک تو چشام جمع شد. خودمو تو بغلت دیدم که داشتی بوسه بارونم می کردی.

معصومه مات و مبهوت نگام می کرد. گفت: چه عجب! از این ورا؟! راه گم کردی؟! تنها اومدی؟ گفتم: نه، بابام پشت دره.

معصومه رفت تو تا چادر سر کنه. تو هم چادر به سر رفتی سمت در. می ترسیدم بابام داخل نیاد ولی اومد...

اون روز نفهمیدم کارم درست بود یا نه!

ولی الان خوشحالم که آخرین عید زندگیت لبخند به لبهات هدیه دادم...

روحت شاد

عید بهانه ایه برای کنار گذاشتن کینه ها

شاید این آخرین عیدِ زندگیمون باشه

  • مسافر اشک

درست مثل خودم آروم بودی

آروم و سرشار از احساسات

و به شدت سرمایی ...

یادمه چقدر با چنور سر باز گذاشتن پنجره دعوات می شد خنده

چقدر دوسِت داشتم

نه اینکه الان دوست نداشته باشم؛ نه!

ولی فرصت برای ابراز علاقه ام نبود

شاید این احساس بین من و تو دو طرفه بود؛ شایدم نه!

مدت ها پیش خبری ازت بهم رسید که به شدت ناراحتم کرد

راه ارتباطی باهات ندارم

ولی به فکرتم و نگرانت

و هنوز در حسرت روزهایی هستم که در یک اتاق با هم بودیم

ولی به قدری زود گذشت که فرصت دوست شدن هم پیدا نکردیم


کاش خبر خوبی ازت بشنوم!

چرا که تو شایسته ی بهترین هایی...

  • مسافر اشک

قدم هایت را یک به یک مرور می کنم

و با سیل اشک هایم روان می شوم،

به دو راهی عشق می رسم،

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ

آهسته کفش هایم را در می آورم

دیگر تاب و توان ندارم،

روی زانوهایم می نشینم.

سرم را بلند می کنم، از پشت هاله ی اشک هایم گنبدت را می بینم.

بغض دلم می شکند وقتی گنبد علمدارت را می بینم...

در دلم غوغاست!

مسافرم

مسافر دیار ابدی

از راه دور آمدم،

آهسته و گاهی لغزان،

شاید از قعر چاه آمده ام

ولی... با پای دل آمدم!

میزبانم می شوی مولای من؟!

نه برای یک روز،

برای یک عمر ماندن آمده ام!


گرچه خسته و با باری سنگین از گناه آمدم،

ولی برای پناه به دامان تو آمده ام

گرچه نالایقم ولی برای شهادت آمده ام

دعایم می کنی همره آخرین مسافرت باشم؟!

  • مسافر اشک